هلیاهلیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

خورشید من

بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی

 عشق در شاهنامه  بکام تو بادا سپهر بلند                   ز چشم بدانت مبادا گزند  تویی در جهان مرمرا چشم راست              به جز تو دلم آرزویی نخواست  بدارم وفای تو تا زنده ام                 روان را به مهر تو آکنده ام ز من بد سخن نشنود گوش تو                  نجویم جدایی ز آغوش تو  ...
25 ارديبهشت 1395

دیالوگ 32

هلیا - چرا همه دزدهای دریایی پای چوبی و چشم بند دارند ؟ من - تا حالا بهش فکر نکرده بودم بریم سرچ کنیم چون دزدان دریایی پاهاشون رو تو جنگهای دریایی از دست می دهند هو همینطور چشمهاشون رو .. اما در واقع بعضی آنها چون بالای به بالاترین نقطه کشتی می رفتند و نعیین جهت می کردند یه چشم خود را می بستند که دید بهتری در نور خورشید داشته باشند (هلیا آیا تو میتوونی بدون پنجه پا راه بری؟ هلیا - نه .. فقط میتوونم لی لی کنم من - خوب برااینکه دزدان دریایی بتووند راه بروند چی باید میذاشتند ؟ هلیا - چوب به پاشون می چسبوندند اما چطوری می چسبوند ؟ .. من - الان جایگزین چوب ..پلاتین که یه نوع آهن هست جایگزین می کنند کلیپ نحوه...
24 ارديبهشت 1395

مامان و بابا از زبان نقاشی هلیا

عصر آرام ما را به تصویر می کشی .. پدری ز راه رسیده و مادری میزبان ..سپاس از ترسیم حس خرسندم از زن بودن .. زن بودن هنر می خواهد .. گذشت می خواهد .. ملزوم حسی ست بنام منش ... کردار و رفتاری شایسته می طلبد .. عقلی می طلبد فراتر از سطحی نگری .. آزادگی می خواهد .. قدرت زنانه می خواهد .. ...
12 ارديبهشت 1395

هلیا در نقش مجری

با قطعه کایوچویی آنچنان خالق لحظه های خوش دونفره شدیم که طعم حضور تو مرا بس به اختیار خود پشت کایوچو را رنگ زدی ..  از خلیج فارس سخن گفتی از بوشهر از شیراز از یزد و هرانچه را که بازخورد آموزش مهدت بود را در رنگها به تصویر کشیدی .. و حال از من ایراد میگیری از دستهای منقوش رنگم .. دستان تمیز خودت را به رخ دستانم می کشی .  از گذشته تا کنون نتوانسته ام چون تو رنگ امیزی کنم... به یاد زنگهای هنر مدرسه می اندازی مرا .. انگشتانم منقوش به دوات و کثیف کاری .. به راستی چگونه دستانت تمیز می ماند مادر .. و در پایان لذتی شیرینتر از لحظه های با تو بودن نیست دلبندم شیرینم   ...
8 ارديبهشت 1395

دیالوگ 30

هلیا - مردها می توونند زنها رو مال خودشون کنند بدون اینکه باهاشون ازدواج کنند؟ من - آدمها می تونند همدیگه رو دوست داشته باشند هلیا - اما تو آهنگها بدون اینکه ازدواج کنند میگن عاشقتم عشقمی
8 ارديبهشت 1395

خمیربازی

یاد ندارم ساختن اسب به این زیبایی را برای تو .. دستانت آفریدن خلق کردن را چه خوب دانسته .. زبانت گویش را قصه گویی را و قلبت احساس مرا در می یابد در نگفته هایم .. مهربانوی مادر .. چون خورشید بر اسمان دلم می تابی درخشنده و زیبا ...
5 ارديبهشت 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید من می باشد